خاطرات تبلیغی

86 محتوا

آیت الله خامنه ای مرتب خدمت آیت الله بهجت می رسیدند و این‌ دو بزرگوار رابطه صمیمی با هم داشتند .

نوبت به من رسيد، فكر كردم چه بگويم، رفتم پشت تريبون و گفتم: نه شيعه و نه سنّى! همه خوشحال شده و برايم كف زدند. بعد گفتم: براى شيعه سه دليل از قرآن دارم، اگر شما هم داريد ارائه دهيد.

قصد رفتن به تبلیغ را داشتم،منتها پول کافی برای هزینه سفر را نداشتم،به حضرت معصومه سلام الله علیها متوسل شدم.به طور معجزه آسا مشکلم حل شد.

جوانی را که زنجیر طلا به گردن انداخته بود،به او تذکر دادم، گفتم حرام است،در جوابم گفت:می دانم و به زیارت مشغول شد.

خوابی عجیب از حرم امام رضا علیه السلام دیدم که دودی بسیار سیاه و سمی از سوی شرق به بالا می رفت، که بعد از آن به تعبیرش رسیدم.

وظيفه اين است كه هر كدام از شما تعدادى از جوان ها را جمع كنيد و به آنها دين بياموزيد.

عرض کردم: یابن رسول الله من نوکر و خادم و مبلغ و مبشر مکتب شمایم و شما که یک آهوی زبان بسته را ضمانت کردید، حالا من روسیاه و مبلّغ مکتب خویش را ضمانت نمایید و اگر ضمانت کردید به من یک اطمینان و آرامش خاطر عطا کنید.

بعد از سخنرانی که در شب چهارم محرم داشتم،اتفاقا در مورد مظلومیت حضرت زهر ا(س)صحبت می کردم،و در ضمن سخنرانی سوالاتی نیز مطرح کردم.

همین که به وسط مسجد پیامبر رسیدیم ناگهان افتاد روی زمین و شروع کرد با صدای بلند گریه کردن واشک ریختن و فریاد زدن. به کلی دگرگون شده و انگار تازه متولد شده بود و از این رو به آن رو شد. شروع کرد به توبه کردن و معذرت خواستن و نماز و عبادت کردن.

به معلمان و مبلغان توصيه مى ‏كنم با احترام و محبت به مخاطبان، تأثير كلام خود را بيشتر كنند.